چالشهای امنیتی رژیم صهیونیستی در سایه تحولات جهان عرب
چکیده
اختصاصی پایگاه بصیرت:رژیم صهیونیستی تحولات و انقلابهای جهان عرب را چالشی جدی برای محیط امنیتی خود میداند و تلاش میکند بهمنظور مهار و مهندسی اوضاع، ضمن همسویی و همداستانی با راهبرد امنیتی آمریکا و متحدانش، از طریق چالشسازی علیه قدرتیابی اسلامگرایان مخالف خود در کشورهای انقلابدیده تونس، مصر و لیبی به مطلوبیت امنیتی خود برسد و همزمان بر اوضاع داخلی اردن برای خنثیسازی ظرفیت انقلاب و ظهور اسلامگرایان مخالف خود، اثرگذاری کند. در عینحال، رژیم صهیونیستی در قبال تحولات سوریه، خود را در تنگنای راهبردی تغییر رژیم (ظهور اسلامگرایان اخوانی و سلفی در دوران پس از اسد) و عدم تغییر رژیم (حفظ محور مقاومت منطقهای) در سوریه میبیند. این مقاله، ضمن تشریح ابعاد دکترین امنیت ملی و چالشهای امنیتی رژیم صهیونیستی در جبهه فلسطین و در سطح منطقهای، به راهبردهای اطلاعاتی و کارکرد سرویسهای جاسوسی این رژیم برای اثرگذاری بر روندهای امنیتی موجود و بررسی موردی رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال تحولات جهان عرب پرداخته است.
مقدمه
یکی از اصلیترین سیاستهای غرب بهویژه در خاورمیانه، همواره ایجاد حریمی امن برای رژیم صهیونیستی از طریق ایجاد صلح میان اعراب و این رژیم بوده است. در این راستا، آمریکا دو اقدام متفاوت انجام داده است: نخست، آن دسته از دولتهای موافق صلح با رژیم صهیونیستی را مورد تشویق و توجه خود قرار داده و کمکهای فراوان اقتصادی، سیاسی و نظامی به آنها کرده است. دوم، آن دسته از دولتهای مخالف صلح با رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت را تحت فشار و مجازات قرار داده است. غرب این دسته از بازیگران را مانع صلح خاورمیانه معرفی میکند و همواره بهدنبال آن است که از طریق همراه کردن دیگر دولتهای غربی و عربی به آنها فشار آورد. جلوههای مشخصی از این راهبرد طولانیمدت بهویژه در پرتو تحولات و انقلابهای جهان عرب در بیش از یک سال اخیر هویدا شد. در واقع، با آغاز خیزشهای مردمی، دولتهای تونس، مصر، یمن، بحرین و سایر کشورهای همسو و موافق غرب و صلح با رژیم صهیونیستی بهنوعی زیر چتر حمایتی آمریکا قرار گرفتند که در برخی از آنها به ضرر غرب تغییر رژیم صورت گرفت و در برخی دیگر، بحران تا حدی مهار شد. در مقابل، غرب با محوریت آمریکا از اینکه کشوری مانند سوریه رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته و حاضر به پذیرش صلح با این رژیم نیست، آن را کنشگر مطلوبی نمیداند و تلاش کرده است تحولات داخلی این کشور را مهندسی و با حمایت مالی و تسلیحاتی و ائتلافسازی غربی- عربی، علیه این کشور بحرانسازی کند. ناآرامیهای سوریه، آمریکا و ائتلاف غربی- عربی (با محوریت عربستان و قطر) را بر آن داشته است که ضمن اعمال فشارهای بینالمللی ازجمله با ارائه طرح قطعنامهها در شورای امنیت علیه سوریه، با فعال کردن گروههای مخالف نظام سوریه و پشتیبانی مالی و لجستیک از آنها، برای تحقق اهداف راهبردی خود تلاش کنند.
خیزش مردمی در جهان عرب، پیامدهای امنیتی گستردهای در سطوح صحنه فلسطین، منطقهای و فرامنطقهای برای رژیم صهیونیستی داشته است. این رژیم از تغییر حاکمیت بهویژه در مصر و تغییرات احتمالی از این دست در محیط پیرامون و فراپیرامون خود به دلیل قدرتیابی اسلامگرایان و به خطر افتادن محیط امنیتی خود بهطور جدی نگران است؛ بنابراین، تلاش میکند با یاری متحدان غربی خود، از تغییر محیط امنیتی به نفع اسلامگرایان و به ضرر خود و غربگرایان جلوگیری و تا حد امکان این محیط را مهندسی و مهار کند. تحولات سوریه نیز محور اصلی راهبرد رژیم صهیونیستی برای گسست و آسیبزدن به محور مقاومت منطقهای تحت رهبری ایران است که این راهبرد نیز در ادامه ائتلاف عربی-غربی تحت رهبری آمریکا قرار دارد.
برآورد محیط امنیتی رژیم صهیونیستی در بیش از یک سال اخیر نشان میدهد این رژیم تلاش دارد محیط امنیتی خود را در تداوم راهبرد امنیتی آمریکا و متحدانش صحنهگردانی کند؛ بهطوریکه مطلوبیت امنیتی این رژیم، جلوگیری و مهار قدرتیابی اسلامگرایان در کشورهای انقلابدیده تونس، مصر و لیبی و در عین حال، تأثیرگذاری بر اوضاع داخلی اردن بهمنظور خنثیسازی ظرفیت انقلاب در این کشور است. در سوی دیگر صحنه، رژیم صهیونیستی در تنگنایی راهبردی، سوریه را در همجواری خود میبیند. مطلوبیت امنیتی رژیم صهیونیستی در سوریه، تغییر رژیم در این کشور بهمنظور گسست محور مقاومت منطقهای و در عین حال، جلوگیری از قدرتیابی اسلامگرایان مخالف رژیم صهیونیستی است؛ اما این رژیم با این واقعیت روبهروست که حتی اسلامگرایان سوریه (با محوریت اخوانالمسلمین و سلفیها) نیز مطابق هویتگرایی اسلامی خود مخالفت با رژیم صهیونیستی را در سپهر سیاست خارجی خود در دوران پس از اسد خواهند گنجاند. این وضعیت، صهیونیستها را در تنگنای راهبردی قرار داده است.
بهطور کلی، رژیم صهیونیستی در فضای تحولات و انقلابهای خاورمیانه و شمال آفریقا مطابق دکترین امنیت ملی خود با چالشهای امنیتی در جبهه فلسطین و در سطح منطقهای روبهروست که در این راستا در کشورهای انقلابدیده و بحرانزده، راهبردهای اطلاعاتی خود را از طریق سرویسهای جاسوسی به منظور اثرگذاری بر روندهای امنیتی موجود به پیش میبرد.
دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی
رژیم صهیونیستی دکترین امنیت ملی خود را بر این اساس تدوین کرده است که کشورهای عربی (یا غیرعربی مانند ایران) مصمم به نابودی این رژیم هستند و معتقد است که در سطح بینالملل هیچ متحد قابل اتکایی ندارد و باید با خوداتکایی از موجودیتش حفاظت کند؛ این رژیم به لحاظ جمعیتی، جغرافیایی، اقتصادی و شمار نیروی نظامی، خود را ضعیف احساس میکند و مطابق این دکترین امنیتی، بازدارندگی در برابر حملات احتمالی کشورهای عربی و غیرعربی را ضروری میداند.[2]رژیم صهیونیستی بازدارندگی هستهای را نیز ضامن موجودیت خود دانسته و دستیابی احتمالی کشورهای مسلمان عربی یا غیرعربی منطقه به تسلیحات هستهای را نیز تهدیدی مستقیم علیه موجودیت خود میداند و جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای در منطقه خاورمیانه را در راهبرد امنیتی خود گنجانده است.
تغییرات تفکر راهبردی رژیم صهیونیستی در دو مرحله قابل تمییز است: مرحله نخست تا سال 1979 ادامه داشت که تا آن هنگام، راهبرد امنیتی سنتی صهیونیستی برای مقابله با چالشهای امنیتی بهکار گرفته میشد. مرحله دوم در دهه 1980 (پس از امضای توافقنامه کمپدیوید در اواخر 1978 بین مناخیم بگین، نخستوزیر رژیم صهیونیستی و انور سادات، رئیسجمهور مصر و نیز به دلیل وقوع انقلاب اسلامی در ایران) با فاصلهگیری این رژیم از تفکر راهبردی گذشته آغاز شد و تغییرات جدی در دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی در اوایل دهه 1980 با تهاجم صهیونیستها به لبنان صورت گرفت.[3] در واقع، در این دوره جدیترین چالش رژیم صهیونیستی، مقاومت گروههای اسلامی غیردولتی بود و تهدیدی علیه بقای این رژیم وجود نداشت. از اوایل دهه 1990 با وقوع جنگ اول خلیجفارس و اقدام عراق در حمله موشکی به سرزمینهای اشغالی، برای بازنگری در مفهوم امنیتی تلاشهای بسیاری شد؛ اما تغییرات جدی در راهبرد امنیتی رژیم صهیونیستی به وجود نیامد. آخرین تلاشها برای تغییر راهبرد امنیتی این رژیم پس از یازدهم سپتامبر 2001، جنگ 2003 عراق و بهویژه پس از ناکامی رژیم صهیونیستی در جنگ سیوسهروزه در سال 2006 صورت گرفت.[4]
نتیجه توافقنامههای صلح رژیم صهیونیستی، تقویت امنیت ملی رژیم صهیونیستی و کاهش تهدیدات محیط پیرامون بود. چنین تحولاتی در دهه 1990 نشاندهنده کاهش تهدیدات کشورهای حلقه اول (همسایگان رژیم صهیونیستی) و افزایش جدی نگرانی رژیم صهیونیستی از چالشهای امنیتی حلقه دوم (کشورهای دورتر از مرزهای رژیم صهیونیستی) بود.[5] جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از کشورهای حلقه دوم، همواره سیاستهای ضدصهیونیستی خود را با حمایت از گروههای مقاومت اسلامی مانند حماس و حزبالله نشان داده است. از نظر صهیونیستها توانمندی موشکی ایران در کنار برنامه هستهای ایران، تهدیدی وجودی علیه موجودیت رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
در عینحال، از زمان آغاز موج خیزشهای مردمی و بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا که اوج آن، انقلاب مصر و سرنگونی حسنی مبارک بود، رژیم صهیونیستی از قدرتیابی گروههای اسلامگرا و تبدیل شدن آنها از بازیگری غیردولتی به بازیگری دولتی احساس تهدید جدی کرده و تداوم این روند را محاصره شدن از سوی دولتهای اسلامگرا، ضدصهیونیست و ضدغربی میبیند. در واقع، خیزشهای مردمی جهان عرب، حلقه اول محیط پیرامون رژیم صهیونیستی را بهطور جدی تحت تأثیر قرار داده و تحولات آنها نگرانیهای امنیتی برای رژیم صهیونیستی بهوجود آورده است.
تحولات جهان عرب و امنیت رژیم صهیونیستی
پس از گسترش خیزشهای مردمی در جهان عرب و بروز سه انقلاب، رژیم صهیونیستی در محیط پیرامون خود با چالشهای امنیتی جدی روبهرو شده است. انقلابهای عربی بهویژه انقلاب مصر، معادلات آمریکا و رژیم صهیونیستی را در منطقه بر هم زده و سبب افزایش نفوذ و قدرت جبهه ضدآمریکایی و صهیونیستی در منطقه و قدرتیابی ایران شده است. آغاز روابط سیاسی مصر و ایران و میانجیگری مصر برای آشتی حماس و فتح، نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی را برانگیخته است؛ بهطوریکه جهان غرب دیگر نمیتواند منافع خود در منطقه را همانند گذشته تأمین و دنبال کند و بازیگران جدید در جهان عرب با محوریت هویتگرایی اسلامی، راهبردها و منافع غرب را با چالش روبهرو میکنند. این تحولات در کشورهای عربی امکان تغییر توازن قوا در منطقه و زمینههای محاصره رژیم صهیونیستی ازسوی دشمنان عربی را فراهم کرده است. همچنین رژیم صهیونیستی در کنار این تحولات، با همگرایی فتح و حماس و درخواست فلسطینیها برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی، مسئله بیتالمقدس، حق بازگشت و سایر مسائل روبهروست.
بهطور کلی، در چنین وضعیتی، چالشهای امنیتی پیش روی رژیم صهیونیستی را میتوان در دو سطح جبهه مقاومت فلسطینی و سطح تحولات ژئوپلیتیک منطقهای بررسی کرد که در ادامه به آنها پرداخته میشود:
الف. تقویت جبهه مقاومت در فلسطین
به لحاظ تاریخی نوعی اثرگذاری متقابل بین مسئله فلسطین و جهان عرب بهوجود آمده است، بهنحوی که هرگونه تغییر و تحول در جهان عرب، مستقیماً بر مسئله فلسطین اثر میگذارد. بنابراین، اگر جنبش قومی و انقلاب عربی سیر تنزلی پیدا کند، مسئله فلسطین نیز به حالت اول خود باز میگردد و در صورت خیزش جهان عرب، مسئله فلسطین نیز همراه با آن اوج میگیرد. فراز و فرودهای مسئله فلسطین همگام با نبض تحولات در جهان عرب بوده است که امضای پیمان کمپدیوید و فروپاشی نظام منطقهای عربی بعد از جنگ دوم خلیجفارس، جلوههایی از این روند بودهاند. بنابراین، تحولات منطقهای بر مسئله فلسطین نیز تأثیر خواهد داشت. با توجه به وحدت فرهنگی و وابستگی متقابل بدنه اجتماعی، مردم فلسطین از حوادث جهان عرب بهویژه انقلاب مصر، تأثیر پذیرفتهاند. صحنه داخلی فلسطین، چالش مهم رژیم صهیونیستی است که در نتیجه خیزشهای مردمی در جهان عرب، وضعیت تازهای به خود گرفته که مهمترین آنها عبارتند از:
1- همگرایی فتح و حماس؛ پس از سرنگونی حسنی مبارک، فضای تازهای برای همگرایی فلسطینیها برای تشکیل دولت وحدت ملی و بازسازی ساختار امنیتی بهوجود آمد. این موضوع با واکنش منفی مقامات رژیم صهیونیستی روبهرو شد که دلیل آن، تأکید رژیم صهیونیستی بر به رسمیت شناخته شدن از سوی حماس بود. همگرایی و آشتی فتح و حماس، جبههای متحد در مقابل رژیم صهیونیستی بهوجود میآورد و نتیجه آن، افزایش شانس فلسطینیها در کسب امتیاز از طرف مقابل خواهد بود. مطرح شدن تشکیل کشور فلسطین در سازمان ملل در نتیجه این همگرایی، چالشی جدی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرد.
2- تقویت گفتمان مقاومت حماس؛ در حال حاضر، حماس مانند گذشته بر «آزادی فلسطین از طریق مقاومت» و آرمان «سرزمین فلسطین از نهر تا بحر» پافشاری میکند. همچنین پیروزی الگوی اخوانالمسلمین در مبارزات اخیر مصر و تلاش این جنبش در ورود به قدرت از طریق ساختار حزبی، عاملی برای تقویت حماس است. تحولات و خیزشهای مردمی جهان عرب، فلسطین را در سطحی عملگرایانه به مسئلهای منطقهای (عربی- اسلامی) تبدیل کرده و در عینحال، تقویتکننده گفتمان مقاومت حماس است. همچنین بازگشایی دائمی گذرگاه رفح پس از سرنگونی مبارک و بهویژه افزایش امکان انتقال تسلیحات برای گروههای مقاومت در غزه، تهدیدی امنیتی برای رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
ب. تحولات ژئوپلیتیک منطقهای
پس از پیمان کمپدیوید، رژیم صهیونیستی آغاز جنگ از سوی کشورهای همسایه را منتفی میدانست. در حال حاضر، خیزشهای مردمی و سرنگونی برخی همپیمانان صهیونیستها بهویژه حسنی مبارک و ابهام در آینده دیگر رهبران منطقهای، رژیم صهیونیستی را با خاورمیانهای متفاوت و جدید روبهرو کرده است. این وضعیت، محیط امنیتی و ژئوپلیتیک پیرامون رژیم صهیونیستی را دچار تحول کرده که مطابق دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی، چالش امنیتی بهشمار میرود. ازجمله چالشهای منطقهای رژیم صهیونیستی پس از موج خیزشهای مردمی عبارتند از:
1-احیای مسئله فلسطین و تقویت محور مقاومت منطقهای؛ هویت اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا یک هویت به هم پیوسته است و مسئله فلسطین، مسئلهای مشترک برای ملتهای منطقه بهشمار میرود. در واقع، این شرایط به معنای تغییر توازن راهبردی منطقهای به نفع محور مقاومت است. به دلیل قدرتیابی و تبدیل اسلامگرایان از بازیگران غیردولتی به بازیگران دولتی، نظام سیاسی و امنیتی منطقه دستخوش تغییرات و تحولات جدی شده و راهبردهای سیاسی- امنیتی رژیم صهیونیستی را که منطبق با راهبردهای منطقهای آمریکاست، با چالش جدی روبهرو کرده است.
2- سرنگونی متحدان راهبردی؛ سرنگونی مبارک به اتحاد راهبردی مصر و رژیم صهیونیستی در منطقه پایان داد و در نتیجه، محیط امنیتی این رژیم با چالش بنیادین روبهرو شد. اثرگذاری همهجانبه تحولات مصر در جهان عرب، همسایگی آن با رژیمصهیونیستی و تأثیرگذاری بر جامعه و گروههای فلسطینی، از جمله ویژگیهای مهم مصر بهشمار میروند. تغییر رژیم و بهتبع آن، قدرتیابی جریانهای اسلامی در مصر به معنای به خطر افتادن پیمان صلح کمپدیوید است. سرنگونی مبارک در حالی صورت گرفت که وقوع انقلاب اسلامی و چرخش سیاست خارجی ترکیه پیشتر محیط امنیتی رژیم صهیونیستی را با چالش روبهرو کرده بود.
3- عدم امکان برای نقشآفرینی مستقیم در سوریه؛ بزرگترین چالش رژیم صهیونیستی در تحولات سوریه، عدم امکان برای نقشآفرینی مستقیم است. به دو دلیل: نخست، رژیم صهیونیستی به دلیل اشغال بلندیهای جولان، برای دولت سوریه و گروههای مخالف، دشمن بهشمار میرود. بلندیهای جولان، مسئلهای ملی، فراحزبی و فرامذهبی برای تمام مردم سوریه تلقیمیشود. دوم، رابطه نداشتن رژیم صهیونیستی با برخی همسایگان سوریه مانند عراق و لبنان و روابط سرد با دیگران مانند اردن و ترکیه.
رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال تحولات جهان عرب (بررسی موردی)
پس از آغاز اعتراضات در کشورهای عربی که منجر به تغییر حاکمان تونس، مصر و لیبی و گسترش اعتراضات به بحرین، یمن، سوریه و وضعیت هشدار در عربستان سعودی، الجزایر، اردن و عمان شد، دستگاههای دیپلماتیک و امنیتی رژیم صهیونیستی به طور جدی غافلگیر شدند. رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال این تحولات، مبتنی بر راهبردهای امنیتی این رژیم بوده است. در ادامه، رویکرد این رژیم در قبال کشورهای انقلابدیده و نیز کشورهای مواجه با اعتراضات تشریح میشود.
مصر
مصر بهعنوان نخستین کشور عربی، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و سپس برخی دیگر از دولتهای عربی نیز از این راهبرد صلح پیروی کردند. امنیت رژیم صهیونیستی مبتنی بر ثبات محیط امنیتی و جلوگیری از کشمکش با همسایگان و گروههای مقاومت در فلسطین و لبنان است. اگرچه مقامات این رژیم، روابط خود با مصر در زمان حسنی مبارک را صلح سرد[6] توصیف میکردند؛ اما نقش و اثرگذاری مهم مصر را در تداوم و پیشبرد گفتوگوهای صلح اعراب و رژیم صهیونیستی رد نمیکردند. در زمان حسنی مبارک، مصر حامی مهم رژیم صهیونیستی در تشویق دولتهای عربی و گروههای فلسطینی به صلح و در عین حال، فشار بر مخالفان روند صلح، مانند حماس بهشمار میرفت.
انفجارهای مکرر در خط لوله گاز مصر و رژیم صهیونیستی، حمله به سفارت این رژیم در قاهره و خروج سفیر آن از مصر، تأکید اخوانالمسلمین بر بهرسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی، درخواست مردمی برای لغو صادرات گاز به رژیم صهیونیستی و احتیاط شورای نظامی مصر در حفظ روابط نزدیک با رژیم صهیونیستی، همگی نشاندهنده تغییر وضعیت و آغاز روندی جدید در روابط مصر و رژیم صهیونیستی هستند.
نگرانی جدی رژیم صهیونیستی از مصر پس از مبارک، قدرتیابی اسلامگرایان در ساختار سیاسی مصر است. کسب حدود 70 درصد از آرای مجلس از سوی اخوانالمسلمین و سلفیها میتواند باعث اتخاذ رویکرد جدید سیاست خارجی مصر بهویژه در قبال پیمان کمپدیوید شود. این روند نهتنها روابط رژیم صهیونیستی با مصر بلکه روابط این رژیم با جهان عرب را نیز میتواند دستخوش تحولی جدی کند.
بنابراین، رژیم صهیونیستی در واکنش به شرایط محتمل در مصر، دو سناریوی تعامل و تقابل را پیش روی خود میبیند؛ تعامل در قبال نیروهای پایبند به پیمان صلح و تقابل در قبال نیروهای مخالف پیمان صلح. در عین حال میکوشد با حمایت آمریکا، از تمام ظرفیتهای خود برای جلوگیری از چینش قدرت به ضرر خود در منطقه استفاده کند.
سوریه
با آغاز اعتراضات در سوریه، رژیم صهیونیستی به دلیل همجواری با فضای ناامنی در سوریه و روابط خصمانه میان دو طرف، نگرانی خود را عنوان کرد. هرچند در آغاز اعتراضات در سوریه، رژیم صهیونیستی خواهان اجرای سناریویی مشابه لیبی علیه سوریه شد؛ اما اندکی بعد، سیاست سکوت راهبردی را در قبال تحولات سوریه در پیش گرفت و حرکت در مسیر چنین سیاستی، به رسانههای صهیونیستی نیز تجویز شد؛ اما به هر حال، رژیم صهیونیستی در تنگنای راهبردی بقا و یا عدم بقای حکومت سوریه قرار گرفته است.
در حال حاضر، رژیم صهیونیستی مناطقی از سوریه را همچنان تحت اشغال نظامی دارد. رژیم صهیونیستی و سوریه بعد از جنگ اعراب و صهیونیستها در سال 1967 که منجر به اشغال بلندیهای جولان به دست رژیم صهیونیستی شد، بهعنوان دو طرف در حال جنگ بهشمار میآیند.