سیاست خارجی آمریکا در حوزه خلیجفارس
مقدمه (طرح مساله ):
در دهههای گذشته، بدون تردید خلیجفارس یکی از مهمترین و حساسترین مناطق جهان به لحاظ ژئوپلیتیکی ومحاسبات ژئواستراتژیک بوده است. خلیجفارس به عنوان یک شاهراه بازرگانی، از روزگاران گذشته مطرح بوده است. از زمان گسترش قدرت امپراتوریهای بزرگ در باختر جهان همانند یونانیان، مقدونیان، رومیان و نهایتا هخامنشیان و ساسانیان، نقش و اهمیت خلیجفارس بیشتر میشود.
با گسترش حاکمیت غرب برسراسر منطقه خاورمیانه، خلیجفارس نقش خود را به لحاظ بازرگانی و ارتباطات تجدید کرد. در این چارچوب با بسط و گسترش رقابتهای سیاسی ـ استراتژیک قدرتهای اروپایی در مشرق زمین(نیمکره شرقی) منطقه خلیجفارس هم به عنوان یک شاهراه بازرگانی و هم به عنوان یک حلقه استراتژیکی مورد توجه قرار گرفت.(مجتهدزاده : 1373 : 11)
ازسوی دیگر منطقه خلیجفارس با توجه به دارابودن منابع عظیم انرژی، دارابودن مهمترین خطوط کشتیرانی و همینطور دارابودن منابع عظیم شیلاتی بهویژه مروارید و منابع بسیار غنی کانی و معدنی از مهمترین و حساسترین مناطق دنیا به حساب میآید. در ارتباط با ذخایر انرژی، این منطقه با داشتن منابع عظیم نفت و گاز، همواره مورد توجه کشورهای بزرگ بوده است.(دیلیپ : 1380 : 167-155 ) از سال 1908 میلادی، زمانی که اولین چاه نفت در مسجد سلیمان به نفت رسید، اهمیت نوین جهانی خلیجفارس شروع شد.
کشورهای حاشیه خلیجفارس شامل ایران، عربستان، عراق، کویت، بحرین، امارات و قطر هستند که به جز بحرین، بقیه جزو اعضای سازمان کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) هستند. این منطقه با داشتن 622 هزار میلیون بشکه نفت خام، مهمترین ذخیره و مخزن نفتی جهان را به خود اختصاص داده است.
این مقدار که 63درصد ذخایر شناخته شده جهان را تشکیل میدهد، درتامین انرژی آینده جهان نقش اصلی را برعهده دارد، چرا که بهرغم تلاشهای بهعمل آمده برای تهیه جایگزینهای انرژی به جای نفت، این عنصر حیاتی همچنان درصدر سبد مصرفی انرژی جهان قرار داشته و براساس اظهارنظر کارشناسان مربوطه، در آینده نیز این جایگاه محفوظ خواهد ماند.
به عبارت دیگر، بیش از نیمی از ذخایر نفتی دنیا در این منطقه قرار دارد و این منطقه رتبه اول ذخایر اثبات شده نفت جهان را به خود اختصاص داده است. در بین کشورهای حوزه خلیجفارس، عربستان سعودی با داشتن حدود 36درصد از ذخایر اثبات شده نفت منطقه، رتبه اول و ایران با داشتن حدود 18درصد از این سهم، مقام دوم را در این منطقه به خود اختصاص دادهاند.
در پایان سال 2003 میلادی، این کشورها با داشتن حدود 718 میلیارد بشکه ذخایر اثبات شده نفت خام، بیش از 63 درصد کل منابع جهانی نفت خام را در اختیار داشتند. همچنین این کشورها به همراه بحرین، در پایان سال 2003 حدود 70 تریلیون مترمکعب ذخایر اثبات شده گاز طبیعی(معادل 40 درصد ذخایر جهانی گاز طبیعی) را در اختیار داشتند.
مقصد صادرات نفت خلیجفارس نیز در درجه اول کشورهای صنعتی غرب یعنی آمریکا، اروپای غربی، ژاپن و در درجات بعدی کشورهای آسیای جنوب شرقی است. به طورکلی نفت منطقه خلیجفارس به کشورهای آمریکای شمالی، اروپای غربی، ژاپن و آسیا پاسیفیک صادر میشود. بررسیهای بهعمل آمده نشان میدهد که، خلیجفارس در آینده نقش مهمتری در تامین انرژی جهان به عهده خواهد داشت و به تبع آن، وابستگی کشورهای صنعتی غرب و آمریکا به نفت منطقه خلیجفارس افزایش خواهد یافت؛ زیرا منابع نفتی دریای شمال و ذخایر ایالاتمتحده بهتدریج کاهش و درمقابل، مصرف انرژی آنان افزایش خواهد یافت.
با وجود حضور پررنگ منطقه خلیجفارس در بازارهای جهانی انرژی، این منطقه هنوز جایگاهی متناسب با توان بالقوه خود در اختیار ندارد. به طوریکه با وجودیکه کشورهای منطقه در سال 2003 میلادی بیش از 63 درصد ذخایر اثبات شده نفت خام جهان را در اختیار داشتهاند، منتهی فقط در حدود 27درصد تولید جهانی و 41 درصد صادرات نفت خام جهان به این کشورها تعلق دارد. همینطور این کشورها با وجود در اختیار داشتن حدود 40 درصد از ذخایر اثبات شده گازطبیعی، تنها کمتر از 9 درصد از تولید جهانی آن را در اختیار دارند.(ماهنامه اقتصاد ایران : 1383 : 65-64)
باتوجه به نکات فوق مشخص میشود که بر اهمیت منطقه خلیجفارس در گذر زمان افزوده شده است. به همین جهت در طول دهههای پایانی قرن بیستم و سالهای آغازین هزاره سوم منطقه خلیجفارس بیش از گذشته درگیر مسائل مختلف بینالملل بوده است و همین امر خود ناشی از توجه بیش از حد قدرتهای ذینفوذ بینالمللی بر این منطقه حساس از جهان میباشد.
در این راستا منطقه مزبور طی دهههای اخیر شاهد وقایعی مانند جنگ ایران وعراق، [1] تهاجم عراق به خاک کویت و انضمام این کشور به خاک خود [2]، حمله ائتلافات بینالمللی به رهبری آمریکا برای اخراج عراق از خاک کویت و رفع اشغال این کشور [3]، برقراری تحریمهای بینالمللی بر علیه عراق از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد در طول دهه 1990، و نهایتا حمله آمریکا و انگلیس به عراق به بهانه خلع سلاح رژیم بعث عراق تحت رهبری صدام حسین از سلاحهای کشتارجمعی بوده است.
همانطور که پیش تر اشاره شد موقعیت ژئوپولتیک و ژئواکونومیک منطقه سبب شده است قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در مورد حضور و تسلط بر این نقطه از کره خاکی رقابت و منازعه داشته باشند. زمانی پرتغالیها و زمانی انگلیسیها سعی بر حفظ و کنترل این آبراه استراتژیک داشتند. خروج انگلیس از شرق کانال سوئز در سال 1968 که شامل منطقه خلیج فارس نیز میشد این فرصت را به ایالات متحده داد تا در کوران جنگ سرد سعی کند مانع تسلط رقیب بر منطقه گردد. از این زمان به بعد آمریکا همواره در تحولات منطقه حضور و نقش داشته است.
با فروپاشی ابرقدرت شرق و پایان جنگ سرد، تداوم کنترل موثرتر، گستردهتر و چند بعدی خلیجفارس از سوی ایالات متحده در راستای اهدافی همچون تامین منافع غرب، ایجاد حصار بر سر راه نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه، حفظ امنیت کشورهای متکی به آمریکا و تضمین جریان نفت به غرب به خصوص پس از تهاجم عراق به کویت (به عنوان متحد استراتژیک آمریکا)، پیگیری گردید که نهایتا با تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق وارد مرحله نوین امنیتی خود شده است.
طی دهههای گذشته، برخی روندها در خلیجفارس ویژگیهای منحصر بفردی برای این منطقه بوجود آوردهاند که به طور خلاصه میتوان به برخی از آنها اشاره داشت. از جمله این روندها، تلاش مداوم برای برقرای ثبات و امنیت توسط قدرتهای بزرگ در راستای برقراری جریان نفت و انرژی و تضمین منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی این قدرتها میباشد.
در واقع دلایل ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک سبب گردیده است تا ثبات و امنیت خلیجفارس همیشه در دوران پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه طی سالهای اخیر در دستورکار قدرتهای بزرگ به خصوص آمریکا قرار گیرد. این تلاشها عمدتا از طریق حضور مستقیم نظامی، ایجاد ژندارم در منطقه و آمادگی واکنش سریع صورت گرفته است.(انصاری : 1381 : 32) علیرغم این تلاشها، هیچگاه ترتیبات امنیتی در منطقه خلیجفارس به دلیل چشمپوشی نسبت به واقعیتها و ساختارهای موجود، به موفقیت جدی دست نیافتهاند.(راثمل و دیگران : 1382 : 29)
اختلافات مرزی و جغرافیایی میان کشورهای منطقه بر عدم ثبات و ناپایداری امنیت در خلیجفارس افزوده است. همچنین در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران که بنیانگذاری نظام جمهوری اسلامی به منظور پیشبرد حاکمیت مردم را به عنوان موجی در جهت رشد فرایند دموکراتیزاسیون در منطقه سبب گردید، نوعی ناپایداری سیاسی ناشی از تقاضای مشارکت مردم در روند قدرت به ویژه برای کشورهای حاشیه خلیجفارس به ارمغان آورد.
این موج که نظامهای سیاسی سنتی و شیخنشین در خلیجفارس را با ضرورتها و مطالبات جدید سیاسی و تقسیم قدرت روبرو میکرد، در فرایند جهانی شدن تسریع شد و از جمله بسترهایی را فراهم کرد که زمینه دخالت و حضور آمریکا برای پیشبرد دموکراسی در پی داشت.(احمدیان :1377: 20-18)
بدون تردید به دلایل متعدد، خلیج فارس مورد توجه استراتژیستهای آمریکایی بوده و در اوج جنگ سرد جلوگیری از نفوذ کمونیسم به کشورهای منطقه از اهداف اصلی ایالات متحده بوده است. به عبارتی خلیج فارس دارای موقعیتی بینظیر نزد استراتژیستهای آمریکایی است که تنها، مناطق و مباحثی مانند فلسطین و چالش اسرائیل ـ فلسطین با آن برابری میکند. وجود منابع سرشار نفت، گاز و اتکای شدید غرب بر آن و همچنین تاثیرگذاری بر بحران اسرائیل ـ فلسطین، وجود کشورهای در چالش با ایالاتمتحده، بازار مصرف غنی و سرنوشت ابهام آلود همپیمانان آمریکا در منطقه، خلیجفارس را در استراتژیهای کاخسفید، از اهمیتی مضاعف برخوردار میگرداند.
مقاله حاضر از یک مقدمه کوتاه و دو بخش اصلی و نتیجه گیری پایانی تشکیل شده است . در بخش اول منطق های حاکم در سیاست خارجی آمریکا ( برتری جویی، واقع گرایی ،انزواگرایی ، لیبرالیسم ، بین الملل گرایی لیبرال و ضد امپریالیسم افراطی ) مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرد . در بخش دوم نیز به بررسی تاریخی سیاست خارجی آمریکا در حوزه خلیج فارس (از دوران ریاست جمهوری نیکسون تا باراک اوباما ) پرداخته شده است .
بخش اول - منطق های سیاست خارجی آمریکا
یک منطق تصور نقش جهانی مناسب ایالات متحده و یا راهبرد سیاست خارجی این کشور مبتنی بر برداشت از قدرت ایالات متحده ، منافع ملی اش و تعهدات اخلاقی اش است .(کالاهان : 1387: 18) ما منطق سیاست خارجی را به عنوان مفهوم سامان بخش عملکرد آمریکا در حوزه خلیج فارس می دانیم .
منطق سیاست خارجی ، ایدئولوژی یا جهان بینی ای را مطرح می سازد که شمار محدودی از اندیشه ها در مورد الف) اهداف یا راهبرد اصلی سیاست خارجی آمریکا در خلیج فارس ، ) محتوای منافع ملی آمریکا در خلیج فارس ، ج) ماهیت و میزان قدرت آمریکا در خلیج فارس و د) گوهر و اهمیت الزامات اخلاقی آمریکا در خلیج فارس را در بر می گیرد که یکدیگر را به طور متقابل تقویت می کنند .
هر یک از 6 منطق برتری جوئی [4] ، واقع گرائی [5] ، انزواگرائی [6] ، لیبرالیسم [7] ، بین الملل گرائی لیبرال [8] و ضد امیریالیسم افراطی [9] ، که در این مقاله مطرح می شوند مدلی برای روابط بین المللی خلیج فارس پدید می آورد و تفسیری از منافع ملی ، قدرت ، الزامات اخلاقی و بایسته های راهبرد اساسی آمریکا در خلیج فارس را شکل می دهد .
با توجه به ساختار حکومتی آمریکا ، همواره مناظرات زیادی بین نمایندگان کنگره و حتی مشاوران کاخ سفید در مورد اتخاذ یک سیاست در مقابل یک کشور و یا مجموعه ای از دولت ها و یا نقش بین المللی آمریکا در می گیرد و این تضاد دیدگاه بین دولتمردان آمریکائی مباحث عمیق تری در مورد تفاسیر متفاوت از ماهیت جهان و نقش آمریکا را نشان می دهد.
فرض ما در این مقاله این است که 6 منطق یاد شده ، بنیان مناظرات و تصمیمات نقش بین المللی ایالات متحده را در عرصه نظام بین الملل به طور عام و حوزه خلیج فارس به طور خاص را شکل خواهند داد . با این تفاسیر ؛ مطالعه منطق سیاست خارجی ، بررسی دقیق تری از روابط خارجی ایالات متحده در خلیج فارس را به دست می دهد . ( کالاهان : 29-28 )
ماهیت منطق سیاست خارجی
هر منطق سیاست خارجی شامل 4 عنصر اساسی است : 1- تجویز راهبرد اساسی سیاست خارجی یا نقش جهانی کشور (آمریکا) 2- تحلیل منافع ملی ایالات متحده ، 3- تفسیر قدرت ایالات متحده 4- نوع نگاه به اصول اخلاقی ( کالاهان : 30 )
راهبرد سیاست خارجی
در مورد تصمیم گیری در مورد نقش جهانی آمریکا در خلیج فارس می توان به ابعاد ذیل اشاره کرد :
1- سطح درگیر شدن در منطقه ؛ فعال یا منفعل و محدودیت ها و مقدورات در این خصوص
2- اولویت ها : مهم ترین اهداف آمریکا در این منطقه کدامند ؟
3- یک جانبه گرائی – چند جانبه گرائی و رهبری
4- نظامی گری ، سیاست خارجی آمریکا در این منطقه چگونه و تا چه میزان باید به توان نظامی متکی باشد؟
5- سیاست خارجی مداخله گرایانه یا پیگیری سیاست عدم مداخله در ساختارها و فرآیندهای کشورهای منطقه
6- از لحاظ اقتصادی ایالات متحده در این منطقه چه راهبردی را باید در پیش بگیرد ( کالاهان: 31-30 )
منافع ملی
عنصر دوم منطق سیاست خارجی آمریکا تهیه سیاهه ای از منافع بر اساس تفسیر از ماهیت سیاست جهان است . پرسش های ذیل ، تفسیر از منافع ملی را مشخص می سازد :
1- منطق نظام بین الملل آنارشیک است یا مبتنی بر همکاری است ؟
2- دولت بازیگر اصلی نظام بین الملل هستند یا سازمان های فراملی ؟
3- شرایط محدود کننده و تضعیف کننده جنگ کدامند ؟ ( کالاهان:31 )
قدرت
عنصر سوم منطق سیاست خارجی ، قدرت است . والتر لیپمن 1معتقد است که « یک دولتمرد باید بین اهداف و ابزار هایش توازن برقرار نماید . اگر اینکار را انجام ندهد وارد مسیری خواهد شد که به فاجعه منتهی می شود .» ( lippmann :1943 : 9-10) بنابراین با توجه به منافع ایالات متحده ، تصور از قدرت ایالات متحده با نوع نگرش نسبت به ماهیت جهان پیوند دارد . در این زمینه پرسشهای ذیل اساسی اند :
1- قدرت تا چه میزان به توان نظامی متکی است؟
2- قدرت نرم مهم است یا قدرت سخت ؟
3- ایالات متحده به چه میزان قدرت در خلیج فارس نیاز دارد و تا چه حد از آن برخوردار است ؟
4- چگونه نقش بین المللی آمریکا قدرتش را تقویت یا تضعیف می کند ؟
اصول اخلاقی
در این زمینه پرسش های ذیل اساسی اند :
1- اصول اخلاقی چه نقشی را باید در مباحث بین المللی بازی کند ؟
2- الزامات اساسی بین المللی ایالات متحده کدامند ؟( کالاهان: 32 )
با توجه به مطالب بالا می توان گفت که این 4 عنصر یکدیگر را می سازند و مکمل همدیگر هستند. منطق ها همانند تمام نظام های فکری ، گرایش به سازگاری درونی دارند ، اما انسجامشان مبتنی بر نظم سلسله مراتبی اندیشه ها نیست . در عالم عقلانی ، عنصر اول یعنی تجویز نقش یا راهبرد از دیگر عناصر پدید می آید ؛زمانی که منافع ، قدرت و الزامات اخلاقی و محدودیت های ایالات متحده مشخص شده باشد ، راهبرد سیاست خارجی منطقاً از آن پدید می آید . ( کالاهان : 32 )
پی نوشت :
1- این جنگ با تهاجم عراق به خاک ایران به بهانه اختلاف مرزی بر سر 80 کیلومتر مرز آبی دو کشور در اروند رود از سپتامبر 1980 میلادی تا جولای 1988 بهطول انجامید و نهایتا با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل متحد از سوی ایران پایان پذیرفت.
2- عراق در اوت 1991 به کویت حمله و تنها در مدت 13 ساعت خاندان سلطنتی کویت را به ریاض فراری داده و ارتش 12 هزار نفری کویت را تقریبا مضمحل کرد و این کشور را بهعنوان «استان نوزدهم»، ضمیمه خاک خود کرد
3- س از اشغال خاک کویت توسط عراق، شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامههای متعدد مدت زمان معینی را بهعنوان ضربالاجل برای عراق بهمنظور تخلیه خاک کویت و رفع اشغال این کشور اختصاص داد که در نهایت با توجه به ادامه اشغال کویت توسط عراق و تن ندادن به قطعنامههای شورای امنیت، نیروهای متشکل از ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا، به عراق حمله و این کشور را مجبور به خروج از خاک کویت کردند. مراجعه کنید به: علی آهنی، فرانسه و مجامع بینالمللی در برابر بحران خلیجفارس (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1372)
[4]- Hegmonism
[5] -Realism-
[6]- Isolationism
7-Libera lism
8-Liberal Internationalism
[9] -Radical Anti –zmperia lism
10-Walter lippmann
منابع :
الف- منابع فارسی
1- مجتهدزاده، پیروز. «کشورها و مزرها در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس»، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.1373؛
2- هیرو، دیلیپ. «نفت خلیج فارس و اقتصاد جهان غرب» ، ترجمه جمشید زنگنه، مجموعه مقالات دهمین همایش بینالمللی خلیجفارس، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی،1380؛
3- م.ح. انصاری. «امنیت در خلیجفارس: تحول یک مفهوم»، ترجمه پریسا کریمینیا، ماهنامه نگاه، سال سوم، شماره 22، اردیبهشت 1381؛
4- راثمل، اندرو و دیگران. «سیستم امنیتی جدید خلیجفارس»، ترجمه پریسا کریمینیا، ماهنامه نگاه، سال چهارم، شماره 37، مرداد 1382؛
5- احمدیان، قدرت . «خلیجفارس: رژیم امنیتی یا معضل امنیتی»، فصلنامه خاورمیانه، سال ششم، شماره اول، بهار 1377؛
6- کالاهان ، پاتریک.«منطق سیاست خارجی آمریکا »، ترجمه داود غریاق زندی و دیگران ، تهران : پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1387؛
9- ماهنامه اقتصاد ایران، «آینده نفت وگاز خلیج همیشه فارس»، سال هفتم، شماره 72،1383؛
10-Walter lippmann , u.s . foreign policly : shield of the republic (Boston:little,brown and company ,
1943)